جدول جو
جدول جو

معنی قائم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قائم کردن
بر پا داشتن، ثابت و استوار کردن، محکم کردن، پنهان کردن
تصویری از قائم کردن
تصویر قائم کردن
فرهنگ فارسی عمید
قائم کردن
(بَ زَ دَ)
نصب کردن. بپا داشتن. افراشته کردن. ثابت و پایدار و برقرار نمودن، پنهان کردن. (ناظم الاطباء). غائم کردن. قایم کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیام کردن
تصویر قیام کردن
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقام کردن
تصویر مقام کردن
اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت کردن
تصویر قامت کردن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالب کردن
تصویر قالب کردن
کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
پنهان کردن: قایم نکنی، پنهان نکنی. (آنندراج). قایم شده در اطاق یعنی در کمره پنهان گشت. (آنندراج) ، محکم کردن
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
در تداول عوام، پنهان کردن. قایم کردن
لغت نامه دهخدا
(پَ خَ گِ رِ تَ)
تدمین. پیوسته کردن. همیشه کردن. بردوام کردن. مداوم کردن
لغت نامه دهخدا
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در تداول عوام نانخورش را کم کم با نان خوردن تا بهمه نان برسد، قناعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چپاندن بز گرفتن جسمی را در قالبی قرار دادن قالبگیری کردن، فریب دادن طرف در معامله جنسی را گرانتر از بهای اصلی فروختن کلاه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
برخاستن، برانگیخته شدن، انجام دادن برخاستن، انجام دادن اجرا کردن: مختال آنست که خود را عظیم داند... و بحقوق الله قیام نکند، مشغول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لازم کردن
تصویر لازم کردن
لازم بودن واجب بودن، یا لازم نکرده. لازم نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غائم کردن
تصویر غائم کردن
پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
((کَ دَ))
درهم و برهم کردن، دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
Convince
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
convaincre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
説得する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
मनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
说服
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
לשכנע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
설득하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
meyakinkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
überzeugen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
overtuigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
convincere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
convencer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
переконувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
убеждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
przekonywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
convencer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
ikna etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی